حکمت
برو ادامه😊
در دنیا هیچ چیز بی حکمت نیست...!
_____________________________________________
در زمان های قدیم پادشاهی همراه با وزیر خود در قصر زندگی میکرد. روزی پادشاه دست خود را به اشتباه میبرد و وزیر زمانی که با خبر میشود به او میگوید: "حتماً حکمتی داشته"
پادشاه که فردی بی دین و ایمان بود از آنجایی که به حکمت الهی هیچ اعتقادی نداشت دستور داد تا وزیر را به زندان بیندازند!
اتفاقاً همان روز پادشاه به تنهایی به شکار رفته و چند فرد بت پرست که رسم داشتند هر روز یک فرد را برای خدایان خود قربانی کنند او را دستگیر میکنند. امّا آنها با دیدن زخم پادشاه او را رها میکنند! چون آنها فردی کاملاً سالم را برای قربانی لازم داشتند.
وقتی پادشاه به قصر بازمیگردد مستقیم به سمت زندان قصر رفته و تمام ماجرا را برای وزیر بازگو میکند و در آخر میگوید:
"حکمت بریده شدن دست من مشخص شد ولی حکمت به زندان افتادن تو چه بود؟؟"
وزیر در جواب پادشاه گفت: "اگر به زندان نمیافتادم و همراه شما به شکار میآمدم آنها مرا چون فردی سالم بودم به عنوان قربانی به همراه خود میبردند!"
_____________________________________________
.......................به زبون عامیانه.........................
میگن قدیما یه پادشاهی همراه با وزیرش تو قصر زندگی میکرد. روزی از روزها پادشاه به اشتباه دستش رو میبره!
وقتی وزیر از این اتفاق باخبر میشه به پادشاه میگه:
"حتماً توی این اتفاق حکمتی وجود داشته"
پادشاه که فردی بی دین و ایمان بود از اونجایی که به حکمت و قدرت الهی هیچ اعتقادی نداشت دستور داد تا وزیر رو به زندان بندازن!
اتفاقاً همون روز پادشاه تنها میره شکار و چند فرد بت پرست که رسم داشتن هر روز یه انسان را برای خدایان خودشون قربانی کنن اون رو دستگیر میکنن.
ولی اونا با دیدن زخم پادشاه اون رو ول میکنن!
چون که اونا فردی سالم رو برای قربانی میخواستن.
وقتی پادشاه به قصر برمیگرده مستقیماً میره سمت زندان و تمام ماجرا رو برای وزیر تعریف میکنه و بهش میگه:
"حکمت بریده شدن دست من مشخص شد ولی حکمت زندان افتادن تو چی بود؟؟"
وزیر به پادشاه میگه: "اگه من به زندان نمیافتادم و همراه تو به شکار میاومدم اونها چون من فردی کاملاً سالم بودم، من رو دستگیر میکردن!"
**********************************************
"به خدا اعتماد داشته باشیم"